روبه روم نشسته بود و با چشمانی بی فروغ از زندگی اش برام تعریف می کرد. از اینکه در سن 6 سالگی پدر ومادرش را طی تصادف از دست داده بود و سرپرستی او را برادرش به عهده داشت.در سن 15 سالگی به خاطر فرار از شرایط زندگی به اولین خواستگارش پاسخ مثبت داده بود . همسرش مردی پرخاشگر و شکاک بود . مردی که بارها و بارها به دلایل مختلف خانه را ترک کرده بود و همسرش با خواهش و التماس او را برگردانده بود و حالا که پسرش 18 سال دارد تصمیم به جدایی و طلاق گرفته.
-خوب مشکلات زیادی تو زندگی داشتین ، برای حل مشکلات چه کارهایی کردی ؟ مثلا وقتی خونه را ترک میکرد چیکار میکردی؟
+وقتی خونه رو ترک میکرد، می ترسیدم . احساس میکردم دیگه تنهای تنها شدم ، اولش خیلی گریه میکردم. البته همیشه یه روز صبر میکردم بعد یا به خودش زنگ میزدم و یا از دوستاش یا خانواده اش خواهش میکردم صحبت کنند تا برگرده.
-وقتی برمیگشت توی رفتارش تغییر ایجاد می شد؟
+چند ساعت اول فقط خوب و مهربون بودم. فقط کافی بود بگه چای و من کمی طولش بدم.
-به نظرت راه حلت مفید و موثر بود ؟
+نه نبود که الان اینجام.
-واقعیت این است که ایشان از شما انتظار دارند که مسولیت عصبانیت ها و قهرهایش را بپذیرید و حال بد او را خوب کنید و این باعث خراب شدن شرایط شما خواهد شد که این اتفاق در حال حاضر افتاده است.مشخصاً تا وقتی کسی هست که ناز آدم را بکشد، رفتارهای این چنینی، تقویت خواهد شد . و این یک سیکل معیوب است که باید یک جایی شکسته شود.
به نظرم، شما برای شکستن این سیکل با موانع جدی در درون خودتان روبه رو هستید . گفتید از تنها شدن هم می ترسید. حدس میزنم شما به دنبال یک فردی بودید که به او وابسته شوید ، وابستگی یعنی اینکه شما به دنبال یک فرد حامی هستید که از شما مراقبت کند و حالا بعید است به این راحتی از او دست بکشید. در واقع شما در نقش یک مادر وارد رابطه با همسرتان شدید و این باعث لوس شدن همسرتان گردیده. طبیعتاً لوس بودن ایشان در کنار وابستگی شما باعث تداوم و بزرگتر شدن مشکلات شده ، بنابراین ابتدا باید وابستگی و ترس از تنهایی را در خودتان درمان کنید و بعد در مورد ادامه دادن رابطه یا جدایی تصمیم گیری کنید.
مشاور:پریسا فتحنایی
اتاق درمان 6
18
آذر